ahmadestan¸.•´¨`•.¸شعر و نثر طنز و جدی
 
 

به دنیا آمدم تا بینم جهان تو را

و افسوس و صد افسوس و هزار افسوس باز مرا

که آسمان تفره رفت و نتوانست کشد نام خدای

دادند بر دوشم و خواندند دیوانه مرا

(تلمیح به آیه قرآن)



دیگر باران نمیبارد؛

دیگر هوا دلتنگ نیست؛

خورشید رنگین کمان را از باران گرفته و برده؛

همانگونه که دود ماشین ها خورشید را گرفته اند



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,ارومیه,پهن,نرم,شعر,نثر,طنز, :: 1:38 ::  نويسنده : ahmad sheikhahmadi

پهن است...نرم است...و باران ملایم میبارد..جایه خوبیست برای خوابیدن و خواباندن!ولی نه خودم میخوابم و نه میتوانم بخوابانمش...طوفانیست برای خود،جایه سردیست دیگر،دیگر رو به انجماد است..من سردم است تو گرمت نیست؟دلم به یادت میگوید.



چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,اورمو,ارومیه,شعر,نثر,طنز,دل, :: 1:36 ::  نويسنده : ahmad sheikhahmadi

شنیدی؟صدا را میگویم

صدایی که گفت برو احمق!

ولی تو نشکستی،چرا که اینها همه عادات روزانه ات هستند تو ای تنها دلم......



وقتی که لاک نداری به خودکارت اعتماد نکن و با مداد،پاک کن بنویس زندگیت را،

کودک بودیم  و با مداد می نوشتیم که خوب بود،

بزرگ شدیم و با خودکار نوشتیم و نتوانستیم پاکش کنیم،لاک هم که زدیم هنوز هم آثارش باقی است.



 

 

((sokoto sokoto sokoto va digar hich))

منم و تنهایم و قلمم و البته افکاری که باز میجویند در گاهی تا که بیابند راهی بر روی صفحه ی دلم و زبانم،من حسودم،آری من حسودم که چرا در مورد من ناعدلی نمیشود!!!!(دیگر بس است عدل کمی هم ستم کنید) آنقدر عدل دیده ام که دیگر اغکارم را نمیتوانم توصیف کنم،دیگر پریشانی خاطر ندارم،دیگر افکارم هیچ نیش و کنایه ای ندارند،دیگر گوشهایم نمیبینند،دیگر چشمانم نمیشوند،چرا؟چون جایی که عدل باشد هیچ هرج و مرجی نیست و همه جا در سکوت ات و همه راضی اند به حق خویش،و اینجاهم سکوت است،سکوتی که همهمه اش شهر را گرفته در آغوش سردش،دلم میخواهد شلوغی،دیگر بس است سکوت کمی هم داد و هوار کنید،دادی کنید سوتی کنید،حنجره را تا تهشهمیشه وا کنید،اصلا فیل هوا کنید،صدا را در کوچه خیابان الزاما رها کنید،من بخت برگشته را نیز هر وقت که باب میلتان بود در خواب کنید،من خُسبیدم،هر طور که میخواهید از این متن برداشت کنید،فقط سایه لطفتان را لطف نموده و از سر ما کم کنید.


یک شنبه 14 اسفند 1390برچسب:احمد,شیخ احمدی,دل,شعر,طنز,نثر,ارومیه,اورمو, :: 15:38 ::  نويسنده : ahmad sheikhahmadi

شنیدی؟صدا را میگویم!

صدایی که گفت برو احمق

ولی تو نشکستی،چرا که اینها همه عادات روزانه اند.



 

اهل ارومیه ام
   زندگییی دارم
دفتری دارم,از جنس درخت
 دوستانی,که غرق گناهیم همگی
عدالتی که آموختم نامردی            
غذایی که میخورم شب و و فحش هایی که میشنوم هر روز
حرفه ام دانش آموزی؛                                                     
 مقصدم دانشگاه ؛                        تکیه گاه چشمانم آن حروف که به هم نزدیک  اند
من مدرک با درس خواندن سرسری میگیرم و غنیمت می شمرمش
تقلب از درون جیب ها پیداست
  همه موهایه بدن سیخ سیخ شده اند
  مبادا که ببیند استاد(که نکند ببیند استاد)
من وقتی پای تخته میروم که درس خوانده باشم
من درس را پس از پرسش استاد میگویم
اهل ایرانم؛سرزمین نجیب زادگان آریایی
به ادامه مطلب  بروید........                                          


ادامه مطلب ...


خیابانهایی که ساده میروند و ساده می آیند و ساده تر دود میخورند،

و ماشین هایی که ساده میروند و ساده می آیند و ساده تر بنزین میخورند

و میبینم خیابان ها وماشین هایی که دست به دست هم داده اند تا راه ندهند به مردم،

مرمی که ساده میخورند و ساده میخوابند و ساده به سادگییشان میبازند،به لجبازی زمانه میبازند و به مرگ

نیز.....میبازند روزی،نا خود آگاه   البته شاید هم خود آگاه



م آ ش ای ن،چند بخشه؟ خِیلَه بخش داره،اگه دقیق  فهمیدی بیا بهم گزارش بده!

از ماشین در جوامع مختلف نسبت به آن جامعه برداشت های متفاوتی میشه ولی در این بین از اونجا که اطلاعاتی کافی و شامل در مورد دیگر کشور ها در ذهن مبارکم نیس ک کاملا هم از این مسئله خرسندم از همین ایرون خودمون می گم که جهنّمو زیان،تَهِ دلم میدونم که فرنگیا  برا این این موضوع سوژه ترند!

چه میشه کرد ،مرا ایرانی و ترک آفریدند ،غیور و با شرف،با ایمان به الله آفریدند.

ا



ادامه مطلب ...


                                                                                                                                                                                                        «    به نام یگانه هنرمند هستی    »

                                                         فلسفه گربه   

                                                      

گربه،با کمی تأمّل در نام میمون و مبارک این حیوانِ مرموز در می یابیم که آدمیزادگان از ابتادا از وی بیگاری می کشیدند و ر اثر گذشت زمان جمله ای که به وی نسبت می دادند تبدیل گشته به گربه.با تو جه به شواهد و قراینی که اینجانب در طول و عرض و ارتفاع و مساحت و محیط و حجم مجانب های افقی و قائم و مایل و پس از مشتق گیری از افکارم و با توجه به قرایح و علایق و عواطف یک ملّت در طی قرون و اعصار به این نتیجه رسیدم که قدیم الایام(زمان شاه را میعرضم)یا حتی اونورتر که موش اینا زیاد بود(البته چون الان دیوار بیشتر شده نتیجتا موش هم بیشتر شد، طبق رابطه ی، موش با دیوار رابطه مستقیم داشته و با گربه رابطه عکس دارد که البته در مورد انسانا میشه m=g.d یعنی هر قدر دیوارا بیشتر شن گربه هایه میان دیوارا هم بیشتر میشن و پشت میزا خودشونو قایم میکنن و بعضی موشا هم با اسکناس و ... میرن لایه پرونده ها و استراق السمو ...که وارد جزئیات نمیشوم که این بحر طویل است و خدای نکرده در بحرش مغرق آییم!!)

 

 



ادامه مطلب ...


شعر در شرح حال معتادان است که در گوشه کنارا متاسفانه در وضعیت بدی جان به جان آفرین تسلیم میکنن.
خیالم انبوه غم است
و امید در دلم است
آدمیان مفتضحند
و عده ای خوب و سرند
من دلم میگیرد
که چرا او بی خبر میبیند
و چه خوب....
در دل شب در کنج شهر به تنهایی اسیر میمیرد



درد یک ابله را ابلهان میفهمند                                         لذّت پولداری را فقیران میفهمند
من در نگاه پیر و جوان فهمیدم                                         درد پیری را جوانان میفهمند
دیر بخوابی و سخت بیدار شوی                                      این حرف مرا بی خوابان میفهمند
قصّه ی عاشقی عاشقان میفهمند                                 راز دلباختگی پیچ ها میفهمند
((سخت بروی بالا ساده بیایی پایین                                قصّه ی تلخ مرا سُرسُره ها میفهمند))
و در این میان؛براستی که ما؛ما چه را میفهمیم؟



هنر امواج نورانی دریای تعهدی است که ماندگاری اندیشه ای زلال را بر ساحل دل تاریخ آدمی حک می کند و عشق شمیم 

ناب تلاشی است که جز از صاحبان سینه های نبرد دل های سترگ رادمردان و آزاد زنان خدا جو انتظار نمیرود.

از شما که قنوت دلتان لبریز از هنر دوستی،عشق و ایمان و نیایش و مالامال از شعر و شعور است تشکّر میکنم که وقت 

گرانبهایتان را صرف بازدید از این وبلاگ میفرمایید.

انشاءالله این بازدید ها برگ سبزی باشند برای دیدار و دوستی های آتی.

با تشکر مجدد نظر شما را به خواندن مطالب وبلاگم دعوت میکنم.بفرمایید.

*اگر مایل بودید مطالبم را داشته باشید بنا به دلایلی توان کپی از وبلاگ را نخواهید داشت و میتوانید هر مطلب را که خواستید بگویید  و ایمیلتان را نیز ذکر کنید تا سریعا بسوی شما ایمیلی روانه سازم و آن متن نیز در اندرونش باشد.

تو قسمت خبر نامه وبلاگگ هم عضو بشین بد نیست.موقع بروز رسانی وبلاگ بهتون خبر داده میشه.

 



صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 12
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 39
بازدید ماه : 57
بازدید کل : 9590
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

--------------- --------------------------------------
----------------