ahmadestan¸.•´¨`•.¸شعر و نثر طنز و جدی |
|||
چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,اورمو,ارومیه,شعر,نثر,طنز,دل, :: 1:36 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
شنیدی؟صدا را میگویم صدایی که گفت برو احمق! ولی تو نشکستی،چرا که اینها همه عادات روزانه ات هستند تو ای تنها دلم...... وقتی که لاک نداری به خودکارت اعتماد نکن و با مداد،پاک کن بنویس زندگیت را، کودک بودیم و با مداد می نوشتیم که خوب بود، بزرگ شدیم و با خودکار نوشتیم و نتوانستیم پاکش کنیم،لاک هم که زدیم هنوز هم آثارش باقی است. شنیدی؟صدا را میگویم! صدایی که گفت برو احمق ولی تو نشکستی،چرا که اینها همه عادات روزانه اند.
اهل ارومیه ام
زندگییی دارم
دفتری دارم,از جنس درخت
دوستانی,که غرق گناهیم همگی
عدالتی که آموختم نامردی
غذایی که میخورم شب و و فحش هایی که میشنوم هر روز
حرفه ام دانش آموزی؛
مقصدم دانشگاه ؛ تکیه گاه چشمانم آن حروف که به هم نزدیک اند
من مدرک با درس خواندن سرسری میگیرم و غنیمت می شمرمش
تقلب از درون جیب ها پیداست
همه موهایه بدن سیخ سیخ شده اند
مبادا که ببیند استاد(که نکند ببیند استاد)
من وقتی پای تخته میروم که درس خوانده باشم
من درس را پس از پرسش استاد میگویم
اهل ایرانم؛سرزمین نجیب زادگان آریایی
به ادامه مطلب بروید........
ادامه مطلب ... آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پیوندهای روزانه پيوندها نويسندگان |
|||
![]() |