ahmadestan¸.•´¨`•.¸شعر و نثر طنز و جدی |
|||
شنبه 20 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,ارومیه,شعر,نثر,طنز,آیه قرآن,دیوانه, :: 13:32 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
به دنیا آمدم تا بینم جهان تو را و افسوس و صد افسوس و هزار افسوس باز مرا که آسمان تفره رفت و نتوانست کشد نام خدای دادند بر دوشم و خواندند دیوانه مرا (تلمیح به آیه قرآن) شنبه 20 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,ارومیه,شعر,نثر,طنز,خورشید,رنگین کمان,باران, :: 13:30 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
دیگر باران نمیبارد؛ دیگر هوا دلتنگ نیست؛ خورشید رنگین کمان را از باران گرفته و برده؛ همانگونه که دود ماشین ها خورشید را گرفته اند چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,ارومیه,پهن,نرم,شعر,نثر,طنز, :: 1:38 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
پهن است...نرم است...و باران ملایم میبارد..جایه خوبیست برای خوابیدن و خواباندن!ولی نه خودم میخوابم و نه میتوانم بخوابانمش...طوفانیست برای خود،جایه سردیست دیگر،دیگر رو به انجماد است..من سردم است تو گرمت نیست؟دلم به یادت میگوید. چهار شنبه 17 اسفند 1390برچسب:احمد شیخ احمدی,اورمو,ارومیه,شعر,نثر,طنز,دل, :: 1:36 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
شنیدی؟صدا را میگویم صدایی که گفت برو احمق! ولی تو نشکستی،چرا که اینها همه عادات روزانه ات هستند تو ای تنها دلم...... وقتی که لاک نداری به خودکارت اعتماد نکن و با مداد،پاک کن بنویس زندگیت را، کودک بودیم و با مداد می نوشتیم که خوب بود، بزرگ شدیم و با خودکار نوشتیم و نتوانستیم پاکش کنیم،لاک هم که زدیم هنوز هم آثارش باقی است. شنیدی؟صدا را میگویم! صدایی که گفت برو احمق ولی تو نشکستی،چرا که اینها همه عادات روزانه اند.
اهل ارومیه ام
زندگییی دارم
دفتری دارم,از جنس درخت
دوستانی,که غرق گناهیم همگی
عدالتی که آموختم نامردی
غذایی که میخورم شب و و فحش هایی که میشنوم هر روز
حرفه ام دانش آموزی؛
مقصدم دانشگاه ؛ تکیه گاه چشمانم آن حروف که به هم نزدیک اند
من مدرک با درس خواندن سرسری میگیرم و غنیمت می شمرمش
تقلب از درون جیب ها پیداست
همه موهایه بدن سیخ سیخ شده اند
مبادا که ببیند استاد(که نکند ببیند استاد)
من وقتی پای تخته میروم که درس خوانده باشم
من درس را پس از پرسش استاد میگویم
اهل ایرانم؛سرزمین نجیب زادگان آریایی
به ادامه مطلب بروید........
ادامه مطلب ... سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:شعر,دل,عاشقانه,لاو,شکستن,تیر,احمد شیخ احمدی,ارومیه, :: 1:58 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
لیز خورد لیز خورد و باز هم لیز خورد دشت میرفت تا بیفتد از چشم و بشکند در اندوه که عزیزی آمد و آنرا در آغوش کشید تیری را که دیگری کشیده بود با پاک کن اشکش پاکش کرد دیگر نشکست دلم را میگویم! دو شنبه 7 اسفند 1390برچسب:احمد,شیخ احمدی,احمد شیخ احمدی,ارومیه,طنز,نثر,نثر طنز,شعر,احمدستان, :: 21:32 :: نويسنده : ahmad sheikhahmadi
شعر در شرح حال معتادان است که در گوشه کنارا متاسفانه در وضعیت بدی جان به جان آفرین تسلیم میکنن. درد یک ابله را ابلهان میفهمند لذّت پولداری را فقیران میفهمند صفحه قبل 1 صفحه بعد آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها نويسندگان |
|||
|